نیکان تک ستاره شبهای من

بردیا جون پسر دختر عموی مامان مرضی که با هم خیلی دوستیم توی تولد ١ سالگی بردیا جون من ٤ ماهه تو شکم مامانم بودم حالا شما حساب کنین بردیا چند سال از من بزرگتر؟ عکس پسر عمو مهدی ایلیا جون از من 1 سال بزرگتر ...

  ١سالگی باتمام عروسکام ٢سالگی چون شب یلدا هم بوده کیکم شکل هندونس انجا هم خونه مامان جونمه شب یلدا همه اونجا دعوت بودیم منم کیک گرفتمو دور همی یه جشن کوچیک گرفتیم .راستی از لباسم نگفتم لباسمم زنبورکی هر موقع میرم جایی تولد اونو می پوشم خیلییم دوسش دارم   اینم که مال امسال جشن تولدم و تو مهد کودکم گرفتم بادکنک آراییییییییییی خوشکلشم مامان مرضی جونم انجام داده آخه مامانم مجری تخصصی بادکنک آرایییییییییییییییییییییی بدو بدو ادامه مطلب و ببین کلی عکسم اونجا دارم اینجا تولد آیناز جون دختر دایی بابا مجید سه یه هفته دیگم خودم  ٢ساله می شدم .لباسمم که واسه تولد خودم آماده کر...

خودمم پشت صحنه ام زمستون پارسال (سال٩٠)یه کم برف آمده بود مثلا رفتیم برف بازی اگه برید ادامه مطلب اییییییی می تونید یه کم برف پیدا کنید ...

این خرسی که تو بغلم گرفتم اسمشو ململ گذاشتم تا مدتها همیشه موقع خواب تو بغلم باید میبود تا خوابم می برد هر جا هم می رفتم باید ململ رو هم می بردم ...

اینم عکس عشقم پرهام پسر خالم ملقب به گولک .تو خانواده همه بهش می گن گولک ...

اینجا تو مغاره ایی  که تختمو خریدن .صفحه بعدو ببین............  وای اینجا تمام اتاقمو بهم ریختم ...

نه عزیزم همینطوری توضیحش رو نمیدم برو ادامه مطلب رو ببین لطفاااااااااااااااااااااا.............   ممنون دوست خوبم که آمدی اینجا من وروجک کم کم که راه افتادم همش میومدم تو آشپزخونه یا دستامو میزدم به شیشه گاز مامانی و کثیفش میکردم یا در ماشین ظرفشویی رو باز میکردم و رو درش مینشستم بعضی وقتام مامانی کلافه می شدو یه پشتی می گذاشت جلو در که من نتونم برم تو (البته اینم بگم که مامانا هر کاری میکنن به خاطر حفاظت از بچشونه آشپزخونه جای خطرناکی ی و جای کوچولوهایی مثل ما نیست) ...

...

اینجا رفته بودیم عید دیدنی خونه عمو حسین(عموی مامانم) ...

...